د 

ل 

ت 

ن 

گ 

ا 

م 

.

Hate

 

 

 

ازخونه بدم میاد چون اینجا روح نیست

چون آدم هاش مثل رهگذران خیابانی فقط از کنار هم عبور می کنند و انگار،مقصد تنها سجاده هاشان است و رکوع و سجودی بی پایان... شاید می پندارند جبرانی ست... جبرانی ست برای این روح ِ نداشته! 

شاید آن ها هم حس کرده اند که کم است، که کم اند... اما برهوتی ست پر سراب گذرگاه شان! 

عبور می کنند و نگاه های پر اضطراب اما سردشان، تنها نصیبی است برای هم و من! 

 

هرگز نخواهند فهمید عمق نفرتم را... 

 

 

 

 

 

 

 

احمق! 

 

 

 

 

 

 

 

قامت خاموشی
کم کم روشنی ها را فرا می گیرد... 

 

 

 

 

  

 

 

 

من ، کجای رفتن ایستاده ام؟! 

 

 

 

 

 

همین

 

 

 

 

یک پرتقال دارم
برای تو...

 

 

 

 

 

‌Belief

 
باور کن
فقط من و من
باور کن...
باور کن... باور...
باورشون شده...
باور نمی کنن...
باور...ات... باورات...باورت... باور...
باور کن...
فقط من و من
باور...
فقط من و من
...